کد مطلب:166510 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

احتجاج علی بن الحسین
یزید سخنگویی را به منبر فرستاد تا از حسین (ع) و پدرش، بدگویی كند، سپس سخنگو به منبر رفت و از امیرمؤمنان و حسین (ع) بسیار بد گفت و از معاویه و یزید ستایش كرد.

علی بن الحسین (ع) فریاد زد و گفت: وای بر تو ای سخنران! تو خشنودی مخلوق را در برابر خشم آفریدگار خریدی، پس نشستگاه خویش را پر از آتش خواهی یافت. و چه نیكو گفته است ابن سنان در وصف امیرمؤمنان صلوات الله علیه آنجا كه گفته است: بر فراز منبرها آشكارا از كسی بدگویی كنند كه چوبهای آن منبرها با شمشیر او


برافراشته شده است. [1] .

یزید به علی بن الحسین (ع) گفت: ای پسر حسین! پدرت خویشاوندیش را از من برید و حق مرا نشناخت و در سلطنت با من به نزاع برخاست! پس خدا با او چنان كرد كه دیدی! علی بن الحسین (ع) در پاسخ وی این آیه را تلاوت كرد:

[2] .

«ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك علی الله یسیر» (سوره حدید، آیه 22).

هر رنج و مصیبتی كه در زمین و یا از نفس خویش به شما رسد، هم در كتاب (لوح محفوظ ما) پیش از آنكه در دنیا ایجاد كنیم ثبت است و آفریدن آن بر خدا آسان است.

یزید به پسرش خالد گفت: پاسخش را بده!

خالد چیزی نتوانست بگوید!

پس یزید گفت: «ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم و یعفو عن كثیر» (سوره شوری، آیه 30) آنچه از مصیبتها كه به شما رسد، بواسطه چیزی است كه خودتان آن را فراهم كرده اید و خدا از بسیاری درگذرد.

آنگاه زنان و كودكان را فراخواند، و آنان را پیش روی خود نشاند، چون در آنها نگریست، وضع آنها را نامناسب دید. پس گفت: خدا روی پسر مرجانه را زشت كند، اگر میان او و شما نزدیكی و خویشاوندی بود هرگز درباره شما اینچنین روا نمی داشت و شما را اینگونه به اینجا نمی فرستاد. [3] .

شاید در همین روز و یا روز دیگری بوده است كه علی بن الحسین از یزید می خواهد به منبر شود و سخنی چند كه موجب خشنودی خدا باشد به مردم بگوید و یزید با آنكه نمی خواسته است بدو رخصت می دهد. امام بر منبر می شود و چنین می گوید: ای مردم! كسی كه مرا می شناسد می شناسد و كسی كه مرا نمی شناسد، خود را بدو


می شناسانم. من فرزند مكه و منایم! من فرزند مروه و صفایم! من فرزند محمد مصطفایم! من پسر آنم كه (قدر) او نه پنهانست و جولانگاه او آسمانست! بر عرش خدا تا آنجا پرید كه به سدرة المنتهی رسید و از آن گذشت و رخت به مقام «قاب قوسین او ادنی» كشید! فرشتگان آسمان پشت سرش نماز خواندند و از مسجدالحرام به مسجدالاقصایش بردند! من پسر علی مرتضایم! من پسر فاطمه زهرایم! من پسر خدیجه كبرایم! من پسر آنم كه او را به ستم در خون كشیدند و سرش را از قفا بریدند! من پسر آنم كه تشنه جان داد و تن او بر خاك كربلا افتاد!

عمامه و ردای او را ربودند، در حالیكه فرشتگان آسمان در گریه بودند! جنیان در زمین و پرندگان در هوا سیلاب از دیده گشودند! من پسر آنم كه سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیری بردند!

مردم! خدای تعالی ما اهل بیت را نیك آزمود، رستگاری، عدالت و پرهیزگاری را در ما نهاد و رایت گمراهی و هلاكت را به دشمنان ما داد! ما را به شش خصلت برتری و بر دیگر مردمان سروری داد! بردباری و دانش، دلاوری و بخشش را به ما ارزانی فرمود! و دل مؤمنان را جایگاه دوستی و منزلت ما نمود! آمد و شد فرشتگان در خانه ما و فرود آمد نگاه قرآن آستانه ماست و هنوز از خطبه نپرداخته بود كه اذان گو گفت:

أشهد أن لا اله الا الله.

علی بن الحسین گفت: بدانچه گواهی می دهی گواهی می دهم و چون اذان گو گفت أشهد أن محمد رسول الله، علی بن الحسین رو به یزید كرد و گفت:

یزید! محمد جد توست یا جد من؟ اگر گوئی جد توست دروغ گفته ای و اگر گوئی جد من است چرا پدرم را كشتی؟ و زنان او را اسیر گرفتی؟ سپس فرمود، مردم آیا میان شما كسی هست كه پدر و جدش رسول خدا باشد؟

به یك بار شیون از مردم برخاست. [4] .



[1] لهوف، ص 82.

[2] ارشاد، ص 246.

[3] ارشاد، ص 246.

[4] مناقب، ج 4، ص 168. و نگاه كنيد به مقتل خوارزمي ج 2، ص 71. 69. و نيز گزارش اين جلسه و اين خطبه را با اندك تغيير در كلمه ها، در تاريخ ابن اعثم (نسخه عكس كتابخانه مركزي دانشگاه) ديده مي شود، ابوالفرج هم در مقاتل الطالبيين به آن اشاره كرده است، ر. ك: ج 2، ص 121، لازم به ذكر است در اين فراز، از كتاب زندگاني علي بن الحسين (ع) اثر دكتر سيد جعفر شهيدي بهره مند بوده ام، ر. ك: ص 74.